بگذار بگویمت...

بگذار بگویمت که از ناگفتن / این قافیه در دل رباعی خون شد

بگذار بگویمت...

بگذار بگویمت که از ناگفتن / این قافیه در دل رباعی خون شد

...

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۰۱ ب.ظ

بی عاطفه نیستم. خودخواه و بی اعتنا و سرد نیستم. کاش می تونستم اینو یه جوری به هر دو تون بفهمونم. اگه زود به زود نمیام، اگه یک سال میشه که ندیدمتون، اگه هر وقت میام می بینید که یه گوشه، کنار تخت، می شینم و زیاد حرف نمی زنم، دلیل بی محبتیم نیست... زیاد حرف نمی زنم چون هر وقت که می بینمتون یه چیزی تو گلوم میخواد خفه ام کنه... زیاد جلو نمیام که مجبور نشم توی چشماتون نگاه کنم و یه غصه ی دیگه به غصه هام اضافه شه... زیاد سر نمی زنم چون طاقت دیدن اون وضعیت رو ندارم، چون می ترسم فکر کنید که فکر می کنم خوار و ذلیل شدید...چون نمی تونم خودمو کنترل کنم، چون زود گریه ام می گیره اما نمی خوام جلوی بقیه بزنم زیر گریه... 

چه فایده داره این حرفا وقتی محاله که بخونیدش، کاش می شد یه بار رو در رو می گفتم، هر چند که حالا دیره وقتی دیگه من رو نمی شناسید...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۱۷
میم قاف میم

نظرات  (۱)

خیلی وبلاگ عالی و خوبی داری لذت بردم واقعا من هم البته یه وب دارم که متاسفانه کسی به من سر نمی زنه و تنهام دوست داری بیا نیامدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی
پاسخ:
ممنون. نظر لطف شماست. اما هنوز که نه به باره نه به داره! تازه پست سوم رو گذاشتم، نمیشه گفت وبلاگ عالی! :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی