...
شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۰۱ ب.ظ
بی عاطفه نیستم. خودخواه و بی اعتنا و سرد نیستم. کاش می تونستم اینو یه جوری به هر دو تون بفهمونم. اگه زود به زود نمیام، اگه یک سال میشه که ندیدمتون، اگه هر وقت میام می بینید که یه گوشه، کنار تخت، می شینم و زیاد حرف نمی زنم، دلیل بی محبتیم نیست... زیاد حرف نمی زنم چون هر وقت که می بینمتون یه چیزی تو گلوم میخواد خفه ام کنه... زیاد جلو نمیام که مجبور نشم توی چشماتون نگاه کنم و یه غصه ی دیگه به غصه هام اضافه شه... زیاد سر نمی زنم چون طاقت دیدن اون وضعیت رو ندارم، چون می ترسم فکر کنید که فکر می کنم خوار و ذلیل شدید...چون نمی تونم خودمو کنترل کنم، چون زود گریه ام می گیره اما نمی خوام جلوی بقیه بزنم زیر گریه...
چه فایده داره این حرفا وقتی محاله که بخونیدش، کاش می شد یه بار رو در رو می گفتم، هر چند که حالا دیره وقتی دیگه من رو نمی شناسید...
۹۳/۰۸/۱۷