بگذار بگویمت...

بگذار بگویمت که از ناگفتن / این قافیه در دل رباعی خون شد

بگذار بگویمت...

بگذار بگویمت که از ناگفتن / این قافیه در دل رباعی خون شد

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است


کتابهایی که تصمیم دارم تا پایان تعطیلات نوروز،حتما بخوانم :

-- آیینه ی جادو (شهید سید مرتضی آوینی)

-- دنیای قشنگ نو (آلدوس هاکسلی)

-- دایی وانیا (آنتوان چخوف)

-- عقاید یک دلقک (هانریش بل)

-- مبادی سواد بصری (دونیس اِ داندیس)

-- راهنمای خلاقیت فیلمنامه نویس (لیندا سیگر)


و مروری دوباره هم بر کتاب "مدیریت چشم مخاطب" نوشته ی محمد حسین نیرومند، خواهم داشت، ان شاء الله.


پ.ن : در صفحه ی اینستاگرامم آدم های زیادی رو به این چالش دعوت کردم. اینجا هم میگم هرکس دوست داره از تعطیلاتش استفاده ی مفید کنه، اسم کتاب هایی رو که میخواد بخونه، تو صفحه اش منتشر کنه.



۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۵۰
میم قاف میم

آرزوهای من برای سال 94 :

1- اولین و مهمترینش این است که دوست دارم امسال علائم ِ قطعی ِ ظهور، یکی پس از دیگری آشکار شوند و در نهایت هم چشممان به جمال امام زمانمان روشن شود.

2- سلامتی ِ کامل ِ مادرم برگردد و بیماری دلهره آور ِ او، برای همیشه ریشه کن شود (دوست دارم تمام بیماری های دلهره آور در تمام دنیا، ریشه کن شوند)

3- رهبر عزیزمان سلامت و تندرست باشد.

4-  . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .    این مورد را نمی توانم بگویم.

5- دلم میخواهد من و تمام رفقایی که در مسیر کاریمان مصمم هستیم، پیشرفت های بزرگ و چشمگیر داشته باشیم و امسال سال پروژه ها و تولیدات خوب در عرصه ی فیلمسازی باشد.


خواهش می کنم برای این پنج آرزو دعا کنید. البته همین که سه تای اول محقق شود برایم کافی است.



۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۷
میم قاف میم

روز 17 اسفند  :  اگر قرار باشد در چنین روزی پروژه ای را که حاصل ماه ها زحمت و خون جگر خوردن بوده، در بازه ی زمانی پنج ساعت و در قالب تعدادی کلیپ، جلوی 80 نفر آدم و یک استاد خفن معلومات ارائه دهید و آنچه در ادامه شرح داده شده، بر سرتان بیاید، چه می کنید؟

بگذارید برای راحتی کلام هر بخش از ارائه را با حرفی معین، معرفی کنم :

تیزر= الف = حدود 1 دقیقه

کلیپ خلاصه ی رمان = ب = حدود 15 دقیقه

کلیپ بیوگرافی نویسنده ی رمان = ج = حدود 30 دقیقه

کلیپ دو اثر اقتباسی = د = حدود 15 دقیقه

کلیپ تطابق فیلم با رمان = ه = حدود 7 دقیقه

کیلیپ سایر اقتباس ها = ی = حدود یک ساعت

کلیپ جمع بندی = و = حدود 15 دقیقه

 

اعضای گروه : 

خودم = A                       الباقی گروه =  F  E  D  C  B

 

زمان : 16 اسفند – ساعت 15 تا 18 / مکان : باکس تدوین

کلیپ " و" که 70 درصد آن توسط شخص دی تدوین شده بود، به طور کل می پرد و تلاش ها جهت برگرداندن اطلاعات، بی ثمر است. شخص دی، کلافه و عصبی موضع را رها کرده و به خانه می رود.


همان مکان / همان روز- ساعت 20 تا 22

شخص ایی بعد از چند گیر و گور بالاخره از "ب" خروجی می گیرد و قول می دهد که "ج"  را تا صبح تکمیل کرده و تر و   تمیز و تپل مپل، تقدیم نماید.

شخص سی با خوشحالی از " ه" خروجی می گیرد. "ه" را اجرا کرده و می بینیم صدا ندارد. در حین ور رفتن با نرم افزار، اطلاعات به ناگاه پَرررررررر ... با بدبختی اطلاعات برگردانده می شود. دوباره خروجی. دوباره صدا ندارد!! در حالیکه کادر اداری در حال بیرون انداختن ما از ساختمان هستند، کامپیوتر برای گرفتن خروجی مجدد از "ه" (تا صبح فردا) روشن گذاشته می شود.


توضیحات :

شخص اف در لحظات دق آور پایانی، در خانه آسوده است. شخص بی چهره ای رو اعصاب به خود گرفته و شخص اِی بر سر زنان می باشد.  

شخص ایکس (خارج از کادر) که تدوین "ی" را بر عهده داشت، می گوید خروجی کار که قرار بوده تا 11 شب به اتمام برسد، به مشکل خورده و دوباره در حال عملیات می باشد! بنابراین ساعت 7 صبح تحویل داده می شود.

شخص ایگرگ ( دومین فرد خارج از کادر) تدوین "د" را بر عهده داشته که ما اصلا نمیدانیم چه گلی به سرمان زده و قرار است که فردا ما را سورپرایز کند.

 

 

زمان : 17 اسفند -  شروع برنامه قرار است هشت و سی دقیقه ی صبح باشد.


ساعت 5 صبح / مکان : رختخواب شخص اِی

شخص اِی ساعت 5 صبح با استرس از خواب پریده و به شخص ایی پیامک می زند تا مطمئن شود که او خواب نمانده و در حال تکمیل نمودن کلیپ "ج" است که قول داده بود. فکر می کنید با چه پیامی از طرف او مواجه می شود؟

" فایل ها همه رفتن!! " به عبارتی منظور این بود که " فایل ها همه از دست رفتن !!!!!"   چرا؟؟؟؟؟؟ خدا داند.

در این لحظه شخص اِی (اینجانب) خیره به سقف، تنها  به یک چیز می اندیشد : مرگ.

در همین لحظات است که فرد ایکس، پیام میدهد که خروجی کار که قرار بوده تا حدود 6 صبح تمام شود، حدود ساعت 9 صبح به اتمام میرسد. در اینجا فرد اِی، انواع گزینه های خودکشی را پیش چشم آورده و مشغول بررسی سرعت بازده یکایک آنها می شود.

از آنجا که تجهیزات لازم جهت مرگ آرام و بی دردسر، در دسترس نیست، فرد اِی از رختخواب جسته تا خاک مناسبی را جهت بر سر کردن، بیابد.

 

زمان : ساعت 8 صبح (20 دقیقه مانده تا شروع برنامه) / مکان : باکس تدوین

شخص اِی سراسیمه به باکس تدوین رسیده و فرد دی را می یابد که از نو مشغول تدوین "و" است. بلافاصله سر کامپیوتر روشن مانده از دیشب رفته و فایل "ه" را می یابد. با کورسویی از امید آن را باز می کند و می بیند که باز هم صدا ندارد.

پس طی یک حساب سر انگشتی، شخص اِی متوجه می شود که از 7 کلیپ مذکور، تنها مورد الف و ب آماده ی نمایش هستند. یعنی از 5 ساعت طول برنامه فقط چیزی حدود 16 دقیقه ی اول آن پر خواهد شد و الباقی را جمعیت باید سوت بزنند.

در اینجاست که  شخص اِی (اینجانب) از میان 3 راه پیش رو : 1- کشتن اعضای گروه و کشیدن فحش به کل هیکل آنان که این مصیبت را رقم زده اند    2- کشتن خود    3- رها کردن همه چیز و انتظار برای اینکه چه پیش خواهد آمد   

راه سوم را برمی گزیند...

 

از اینجا به بعد توضیح لحظه به لحظه ی وقایع رخ داده و ثانیه های بر شخص ِ  اِی  گذشته، کاری بس دشوار است ولیکن آنچه که سبب شد پس از گذشت 5 ساعت، حاصل کار، تماشاگران، نفرات بی تا اف، و نیز خود شخص اِی را انگشت به دهان کند، چیزی جز یک معجزه نبود. معجزه ای که خدا به خاطر حفظ آبرو و زحمات اِی و بی ِ بدبخت انجام داد.

معجزه ی رفتن ِ برق ِ همان یک سالن ِ محل ارائه، و نه هیچ کجای دیگر از ساختمان! قطعی برقی که هیچ وقت سابقه نداشت، به مدت 1 ساعت و تأخیر یک ساعته در شروع برنامه و متعاقب آن، رسیدن یک به یک کارها به اجرا. هرچند که هر کلیپ درست تا 5 دقیقه مانده به لحظه ای که نوبت پخشش باشد، در دست تعمیر بود و تا لحظه ی پایان کار، فرد اِی به ازای هر یک دقیقه گذر زمان، یکبار تا مرز سکته و جنون رفت، اما در نهایت او خوشحال است از اینکه خدا نیم نگاهی به بدبختی او انداخت و نیز خوشحال است از نتیجه ی کار. هرچند، الباقی که باید می فهمیدند، نفهمیدند که چند تار مو از فرد اِی سفید کردند و  اگر خدا دلش برای اِی نمی سوخت و سیستم برق سالن را نمی ترکاند، چه آبروریزی ِ فاجعه ای رخ داده بود.

 


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۲۸
میم قاف میم