بگذار بگویمت...

بگذار بگویمت که از ناگفتن / این قافیه در دل رباعی خون شد

بگذار بگویمت...

بگذار بگویمت که از ناگفتن / این قافیه در دل رباعی خون شد

چهره ای که ندیدم ...

جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۰۴ ب.ظ

چند روز ِ پیش سوار اتوبوس شدم. صبح بود. اتوبوس خیلی شلوغ بود. جای تنگ و بدی ایستاده بودم و کلافه و عصبی، در حال جابه جا شدن بودم که در یک لحظه چشمم به چهره ی دختری که کنارم ایستاده بود، افتاد. چهره اش یکسر خیس از اشک بود و من مبهوت ِ چشمان ِ سیاه و گریه ی بی صدا و بی امان ِ او شدم. خواستم چیزی بگویم اما نمی توانستم به خودم، اجازه ی بر هم زدن ِ آن سکوت و آن خلوت ِ درونی را بدهم.

شلوغی ِ اتوبوس و کلافگی از یادم رفت و در خلسه ی چشمانی اشک آلود و چهره ای خیس که در عالم ِ خود فرو رفته بود، غرق شدم. من آن لحظه تنها به یک چیز می اندیشیدم : معجزه ی اشک.


شنیده ای که می گویند گریه ی زن، بر روی مردان تأثیر ِ عجیبی دارد؟ پس باید گریه ی یک مرد را دیده باشی تا معنای تأثیر ِ اشک را بفهمی...


چند سال ِ پیش، مرد ِ جوانی را دیدم که در تاریکی ِ شب، در آستانه ی در ِ ورودی ِ مترویی نشسته بود و زار زار گریه می کرد. هرگز در عمرم چنین گریستنی را از یک مرد ندیده بودم. لحظاتی ایستادم و به او خیره شدم. سرش روی پایش بود و مرا نمی دید. خواستم جلو بروم و بپرسم چه شده، شاید بتوانم کمکی بکنم اما جرأت نکردم. چند قدمی برداشتم که از آنجا بروم ولی صدای گریه ی مرد نگذاشت. برگشتم و با تردید به او نزدیک شدم. از گریه ی او بغض گلویم را فشار میداد. خواستم صدایش بزنم اما نتوانستم. منصرف شدم. برگشتم و همانطور که دور می شدم با صدای هق هق ِ بی وقفه ی او، خودم هم می گریستم.

نمیدانم چه چیز باعث شد که آن لحظه بترسم و بی اعتنا به حس ِ درونی ِ خودم، او را رها کنم و بروم. تاریکی ِ شب؟ مرد بودن ِ او؟ بغض ِ خودم؟ یا حرف ِ مردم؟ اما به هر حال، آن مرد که چیزی از چهره اش ندیدم، برای همیشه در خاطرم ماند و به من نشان داد که گریه ی یک مرد هم می تواند تأثیری بس عجیب و دردناک، بر یک زن داشته باشد .


اشک، معجزه ی عجیبی در خود دارد ...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۶
میم قاف میم

نظرات  (۳)

یادم بنداز یه بار برات گریه کنم...
پاسخ:
:)
باشه
اینم به معجزه ی اشک اضافه کن که شرح اشک، هم اشک در می آورد..
پاسخ:
:)
باشه
سلام خانم متروگلدوین مایر.

چرا نمی آپید آیا؟
نکند با هم جای دیگری از فضای وب تشریف دارید.. 
که من از آن بی خبرم؟
نکنید با دل من این کارا...

شکلک: اشک در حلقه چشم جمع شده ولی هنوز نریخته...
پاسخ:
سلاملکم خانم ۶ اُمی 
البته مترو گلدوین وامدار ماست :)

می آپیم ایشالا. جای دیگه نداریم بریم ، فعلا همه مون سرمون شلوغه واسه کارای اقتباس!

شکلک : بدبخت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی