بگذار بگویمت...

بگذار بگویمت که از ناگفتن / این قافیه در دل رباعی خون شد

بگذار بگویمت...

بگذار بگویمت که از ناگفتن / این قافیه در دل رباعی خون شد

۷ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

چند روز ِ پیش سوار اتوبوس شدم. صبح بود. اتوبوس خیلی شلوغ بود. جای تنگ و بدی ایستاده بودم و کلافه و عصبی، در حال جابه جا شدن بودم که در یک لحظه چشمم به چهره ی دختری که کنارم ایستاده بود، افتاد. چهره اش یکسر خیس از اشک بود و من مبهوت ِ چشمان ِ سیاه و گریه ی بی صدا و بی امان ِ او شدم. خواستم چیزی بگویم اما نمی توانستم به خودم، اجازه ی بر هم زدن ِ آن سکوت و آن خلوت ِ درونی را بدهم.

شلوغی ِ اتوبوس و کلافگی از یادم رفت و در خلسه ی چشمانی اشک آلود و چهره ای خیس که در عالم ِ خود فرو رفته بود، غرق شدم. من آن لحظه تنها به یک چیز می اندیشیدم : معجزه ی اشک.


شنیده ای که می گویند گریه ی زن، بر روی مردان تأثیر ِ عجیبی دارد؟ پس باید گریه ی یک مرد را دیده باشی تا معنای تأثیر ِ اشک را بفهمی...


چند سال ِ پیش، مرد ِ جوانی را دیدم که در تاریکی ِ شب، در آستانه ی در ِ ورودی ِ مترویی نشسته بود و زار زار گریه می کرد. هرگز در عمرم چنین گریستنی را از یک مرد ندیده بودم. لحظاتی ایستادم و به او خیره شدم. سرش روی پایش بود و مرا نمی دید. خواستم جلو بروم و بپرسم چه شده، شاید بتوانم کمکی بکنم اما جرأت نکردم. چند قدمی برداشتم که از آنجا بروم ولی صدای گریه ی مرد نگذاشت. برگشتم و با تردید به او نزدیک شدم. از گریه ی او بغض گلویم را فشار میداد. خواستم صدایش بزنم اما نتوانستم. منصرف شدم. برگشتم و همانطور که دور می شدم با صدای هق هق ِ بی وقفه ی او، خودم هم می گریستم.

نمیدانم چه چیز باعث شد که آن لحظه بترسم و بی اعتنا به حس ِ درونی ِ خودم، او را رها کنم و بروم. تاریکی ِ شب؟ مرد بودن ِ او؟ بغض ِ خودم؟ یا حرف ِ مردم؟ اما به هر حال، آن مرد که چیزی از چهره اش ندیدم، برای همیشه در خاطرم ماند و به من نشان داد که گریه ی یک مرد هم می تواند تأثیری بس عجیب و دردناک، بر یک زن داشته باشد .


اشک، معجزه ی عجیبی در خود دارد ...


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۳ ، ۱۶:۰۴
میم قاف میم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۳ ، ۱۲:۲۱
میم قاف میم

آدم هایی هستند که استاد ِ کُشتن اند

کشتن ِ انگیزه

کشتن ِ اعتماد به نفس

کشتن ِ احساس

کشتن ِ خلاقیت 

کشتن ِ اندیشه

کشتن ِ روح


برخی با ندیدن می کشند برخی با نشنیدن

برخی سکوتشان می کشد، برخی حرف زدنشان مساوی کشتن است، زبانشان سلاح ِ مرگبارشان است. 

این گروه از آدم ها یک زیر شاخه هم دارند که ماهرانه تر عمل می کنند، لازم نیست دهان باز کنند، با نگاه هم می توانند بکشند یا حتی استادانه تر، با یک لبخند ِ مضحک ...

این آدم ها معمولا از جنایت هایی که مرتکب می شوند، بی خبرند و حتی اگر هم بخواهی با جنایت هایشان مواجه شان کنی، به راحتی منکر می شوند اما حقیقت این است که گناه ِ این قاتلین، به عقیده ی من اگر بیشتر از گناه قاتلین ِ مرسوم نباشد، کمتر نیست.


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۰
میم قاف میم

امروز، ببخشید یعنی دیروز (چون 30 دقیقه از نیمه شب گذشته) ساعت 16، بعد از اکران ِ فیلم ِ دوستمان، رفتیم فست فود ِ کوچه ی کناری ِ سینما فلسطین. اسمش را یادم نیست اما جای دنج و خوبی بود و پیتزایش هم بدک نبود اما بخش ِ جذاب ِ ماجرا میزهای چهارگوش با رومیزی ِ چهارخونه ی قرمز و سفید آن بود. زیر شیشه ی میز پر بود از کاغذهای یادداشت مردم که هر کس هر چه دوست داشت، نوشته و زیر شیشه گذاشته بود.

ما هم یادگاری هایی از خودمان به جا گذاشتیم :)َ 


         یادگاری های مردم                    


         یادگاریِ من



۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۴
میم قاف میم

بارالهی، از تو می خواهیم که گوهرشاد و سجاد را هر چه زودتر به تولید ِ انبوه برسانی...

باشد که روزی برند ِ عروسک ِ ملی شوند

                           

                                                   

                                                    استاد ِ بافنده : محدثه پیرهادی


۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۲۳:۱۳
میم قاف میم

تا حالا دقت کردید به آدمای روی این پله برقی هایی که تو مترو کنار همن و یکی بالا میره و یکی پایین میاد؟ 

نمیدونم چه اصراری هست که هر پونصد نفر آدم ِ روی پله هایی که به سمت بالا میره با گردن ِ کج، زل بزنن تو صورت اونایی که پایین میرن و هر پونصد نفر ِ روی پله های پایین رونده هم با گردن ِ کج زل بزنن تو قیافه ی اون وریا  ؟!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۲۱:۰۳
میم قاف میم
در عجبم از بعضی رفقا! 

وبلاگ که دارن،
فیسبوک هم که دارن،
 تو گوگل پلاس هم که فعال در حد المپیک، 
وایبر هم OK ،
واتس آپ هم بله،
هر از گاهی هم یه پیام هایی از لینکد اینشون میرسه،
ایمیل هم که قاعدتاً دارن
.
.
.
در حین جست وجو هامون هم یهو از اینستاگرامشون سر درمیاریم  :/

چه مخلوقاتی هستن اینا؟!
چطور میتونن یه همچین مدیریت گسترده ای رو اعمال کنن؟!
کاش برادر ضرغامی یه همچین مدیریتی رو میتونست رو شبکه های رسانه ی ملی اعمال کنه!

مرحبا بکم!


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۲۲:۱۲
میم قاف میم